مدرسه دخترانه پروین اعتصامی واقع در گوهردشت
مدرسه دخترانه پروین اعتصامی با مدیریت فرشته نجفی با بیش از 35 سال سابقه آموزشی و مدیریتی
سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:59 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی

به مناسبت هفته مشاغل از آتش نشانی جهت برگزاری مانور دعوت به عمل آمد که در حیاط مدرسه با حضور دانش آموزان مراسم با موفقیت انجام گردید . با تشکر از آتش نشانی گلشهر که با ما همکاری نمودند.

برای مشاهده عکس ها به ادامه مطلب بروید ...

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب ...
یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:51 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی

 

به یارو میگن اگه آب نبود چی می شد ؟
میگه شنا یاد نمی گرفتیم در نتیجه همه خفه می شدیم !
  
 
یارو میره دزدی تفنگو میذاره پشت گردن طرف
میگه تکون بخوری با لگد می زنم تو سرت !!!
 


 
برای کاهش وزن ابتدا سر خود را به چپ
.
 
و سپس به راست بچرخانید این حرکت را
.
چند بار در موقع تعارف شیرینی، شکلات، تنقلات
.
و غذاهای چرب و چیلی انجام دهید !
.
حتما لاغر میشوید .
 

 
 
فقط یه زن ایرانی میتونه به شوهرش بگه :

من پنج دقیقه میرم خونه فلانی ،
 
هر نیم ساعت یک بار غذا رو هم بزن …

 

 

 
در یخچال ارتباط مستقیم با حال و روحیه آدم داره :
 
وقتی خوشحالی میری در یخچالو وا میکنی

وقتی ناراحتی میری در یخچالو وا میکنی

وقتی کسلی میری در یخچالو وا میکنی

داری با تلفن حرف میزنی میری در یخچالو وا میکنی

وقتی نمیدونی چته میری در یخچال و وا میکنی

اصلا باز کردن الکی در یخچال یه حالی میده !!!
 

گرگه در خونه بزبزقندی رو میزنه ؟


شنگول میگه : کیه ؟

گرگه میگه : منم آقا گرگه …

شنگول و منگول و حبه انگور تحت تاثیر
 صداقتش قرار میگیرن و درو باز میکنن …

 

 

 


 
اگه کنترلت رو از دست دادی ، هیچ نگران نباش ، برو یکی دیگه بخر !

 

 

 

دیشب که نمی دانستم به کدام یک ازدردهایم بگریم کلی خندیدم.
 
دکترشریعتی
 

شب و روزتون خوش (نظر یادتون نره)



 

یارو زنگ میزنه رستوران میگه غذا چی دارید ؟

خانمه میگه : پیتزا ، جوجه کباب ، کوبیده ، مرغ ، استیک

یارو میگه خوش بحالتون ما تو یخچال کوفت هم نداریم !

 
 
یارو داشته با نارنجک بازی میکرده بهش میگن:نکن میترکه

میگه:خوب بترکه دوتا دیگه دارم!!!

 
یارو ۱۰ کالری از خوردن یه رانی وارد بدنش میشه ،

ولی حاضره ۱۲ کالری بسوزنه

اون دو تا تیکه میوه باقیمونده ته قوطی و در بیاره
 

 
اینجا ایران است یعنی:

ببخشید پرواز ۱۷:۴۵ چه ساعتی میشینه؟

ببخشید اتوبوس ۹:۳۰ ساعت چند حرکت میکنه ؟

ببخشید کارت شارژ دو تومنی دارین ؟ چنده !؟
.....

 

..


 
نمی‌خوام پز بدم
  
 مایه‌دار بازی دربیارم و اینا …
 
 
ولی جاتون خالی الان یه نیمرو خوردم
 
 با نون سنکگ ۲ رو خشخاشی !

 
 
آقای داماد چه کاره هستن؟
 
 
توی شرکت پاکسان کار میکنن
 
 
اونجا کارشون چیه دقیقا
 
 
به سلامت خانواده می اندیشن!
 

 
تحقیقات دانشمندان نشون داده
.
جمله ” تا ۵ دقیقه دیگه آماده ام.” خانوما
.
 
و جمله ” تا ۵ دقیقه خونه ام.” آقایون
.
 
یه معنی رو میده!!!

 
هواپیما داشت سقوط می کرد
همه داشتند جیغ می زدند به جز یکی !
ازش می پرسن چرا تو ساکتی ؟!
میگه : واسه بابام که نیست بذار سقوط کنه !!!

 
یه روز تو یه تیمارستان …
دکتره می خواست از بیماراش تست بگیره
یه عکس ماشین میزاره جلوی همه
میگه هرکی این ماشین رو هول داد روشن کرد میره خونه اش
همه رفتن هول بدن که برن خونه به جز یک نفر !
دکتره خوشحال شد با خودش گفت این پس خوب شده …
بهش گفت ببینم تو چرا ماشین رو هل نمیدی ؟!
گفت اینا خنگن سویچ دست منه !!!

 
چوب کبریته سرش رو می خارونه
آتیش می گیره !!!

 
به پشه میگن چرا زمستونا پیدات نیست
میگه تابستون خیلی رفتارتون خوبه که زمستونام بیام

 
مراحل چهارگانه تحقیق در ایران:
 
Ctrl+A
 
Ctrl+C
 
Ctrl+V
 
Ctrl+P
 
 

 
یارو با کلید گوشش رو تمیز می کنه، گردنش قفل می شه!
 
 
از یکی می پرسن : می گذاری پسرت بره دانشگاه ؟
 میگه : آره ، به شرطی که به درسش لطمه نزنه !!!

 
یکی میگه عجیبه! میگن چی عجیبه؟ میگه 100000 تا تماشاگر ،
22 تا بازیکن ،3 تا داور! میگن این کجاش عجیبه؟
میگه گنجیشکه همرو ول کرده سر من کار خرابی کرده !

 
یارو تو مسابقه دو دوپینگ میکنه،‌
ازقضا آخر میشه! رفقاش میپرسن: بابا چرا آخر شدی؟‌
میگه: آخه نمیخواستم بهم مشکوک شن!

 
از یارو می پرسن: سخت ترین کار چیه؟
میگه: نمک تو نمکدون ریختن، چون سوراخ هاش خیلی ریزه!

 
به یکی میگن: اگه سردت باشه، جه کار می کنی؟ میگه: نزدیک بخاری می نشینم. میگن: اگه خیلی سردت باشه چی؟ میگه: به بخاری می چسبم. میگن: اگه خیلی خیلی سردت باشه چطور؟ میگه: بخاری رو روشن می کنم!

 
یکی از طبقه صدم یه ساختمون می پره پایین
به طبقه پنجاهم که میرسه
میگه: خب تا اینجاش که به خیر گذشت !



پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, :: 1:4 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی

با توجه به درخواست های بچه های کلاس دوم و قولی که به اونا داده بودیم چند تا عکس مخصوص کلاس دومی ها در نظر گرفتیم که امیدواریم خوششون بیاد.

برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب بروید ..... 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب ...
یک شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, :: 23:59 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی

قهرمانی خانم حدیثه جمعدار در مسابقات اسب سواری در سطح استان البرز را تبریک می گوییم .

جهت مشاهده عکس ها (عکس دسته جمعی کلاس اول و سوم و جشنواره غذا) به ادامه مطلب بروید ......

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب ...
پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, :: 1:32 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی

برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب بروید ...

امیدواریم خوشتون بیاد

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب ...
پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, :: 1:22 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی

 

درخشش دانش آموزان مدرسه را در المپیاد حرفه و مسابقات رباتیک و شنا تبریک می گوییم و برایشان آرزوی موفقیت و سربلندی در تمام مراحل زندگی را داریم .
 
اسامی دانش آموزان به این شرح می باشد :  
 
 
کسب مقام دوم رباتیک در استان البرز توسط خانم ارغوان ناصری فر (سوم راهنمایی)
 
کسب مقام اول در المپیاد حرفه در سطح ناحیه توسط خانمها (ساجده کوهی ، دریا محمدی ، آیلار نجفی)
 
کسب مقام اول مسابقات شنا در سطح ناحیه توسط خانم فاطمه حسینی (دوم راهنمایی) 
 
 
 
 
 
 

 

سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, :: 3:55 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی

 

روزی هارون الرشید مبلغی به بهلول داد، تا آن را در میان فقرا و نیازمندان تقسیم نماید. بهلول پول را گرفت و پس از چندی به خود خلیفه بازگرداند.
هارون از علت آن سوال نمود. بهلول جواب داد: من هرچه فکر کردم از خود خلیفه محتاج تر و فقیرتر کسی را نیافتم. این بود که پول را به خود تو پس دادم، چون می بینم مامورین و گماشتگان تو در دکان ها ایستاده و به زور مالیات و باج و خراج از مردم می گیرند و در خزانه تو می ریزند. از این جهت دیدم احتیاج تو از همه بیشتر است، برای همین پول را به خودت بازگرداندم!
 
 

امیری از طفلی سوال کرد که اگرگفتی خدا کجاست یک سکه به تو می دهم طفل فوری در جواب امیر گفت : اگر شما گفتید که خدا کجا نیست من دو سکه به شما خواهم داد.


 
از شيخ ابوالحسن خرقانی پرسيدند تو خداي را کجا ديدي؟ گفت: آن جا که خود را نديدم، چون نيستي خود را به خدا دهي خدا هستي خود را به تو خواهد داد.

 
بايزيد به احمد خضرويه که او نيز از عرفاست گفت: احمد تا کي سياحت مي‌کني و گرد عالم مي‌گردي؟ احمد گفت: چون آب يک جا ايستد متغير شود. بايزيد گفت چرا دريا نباشي تا هيچ چيز نتواند تغييرت بدهد و آلوده‌ات کند.
 

 


 
ذوالنون مصري که از عرفاي بزرگ است گفت: روزي به کنار رودي رسيدم، قصري ديدم در نزديکي آب. از آب طهارتي کردم چون فارغ شدم چشمم بر بام قصر افتاد که دختري بسيار زيبا بر آن ايستاده بود. خواستم او را بشناسم گفتم اي دختر تو که هستي؟ گفت اي ذوالنون چون از دور تو را ديدم فکر کردم ديوانه‌اي، چون طهارت کردي و به نزديک آمدي فکر کردم عالمي، و چون نزديکتر آمدي فکر کردم عارفي. و اکنون به حقيقت نگاه مي‌کنم مي‌بينم نه ديوانه‌اي، نه عالمي و نه عارف. گفتم چطور؟ گفت اگر ديوانه بودي طهارت نکردي و اگر عالم بودي به زني نگاه نمي‌کردي و اگر عارف بودي دل تو به غير حق به کسي ميل نمي‌کرد و غير از حق را نمي‌ديد. اين را بگفت و ناپديد شد. فهميدم که او انسان نبود بلکه فرشته‌اي بود براي تنبيه من که آتش در جان من اندازد.
و از سخنان اوست:
"دوستي با کسي کن که به تغيير تو متغير نگردد."
"بنده خدا باش در همه حال، چنان که او خداوند توست در همه حال."

 

جمعه 4 فروردين 1391برچسب:, :: 1:9 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی

 

 
در ادامه این مطلب ۴ تا سوأل هستش. باید اونها رو سریع جواب بدی. حق فکر کردن نداری،  حالا بذار ببینیم، چقدر باهوش هستی.
 
آماده ای؟
 
 
 
برو پایین تر…..
 
 
 
 
سوأل اول :
فرض کنید در یک مسابقه دوی سرعت شرکت کرده اید. شما از نفر دوم سبقت می گیرید حالا نفر چندم هستید؟
 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

پاسخ:
اگر پاسخ دادید که نفر اول هستید، کاملاً در اشتباه هستید! اگر شما از نفر دوم سبقت بگیرید، جای او را می گیرید و نفر دوم خواهید بود.
 
سعی کن تو سوأل دوم ... نزنی.
برای پاسخ به سوأل دوم، باید زمان کمتری را نسبت به سوأل اول فکر کنی..
 
 
 
 
 
سوأل دوم:
اگر شما توی همون مسابقه از نفر آخر سبقت بگیرید، نفر چندم خواهید شد؟
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
جواب:
اگر جواب شما این باشه که شما یکی مانده به آخر هستید، باز هم در اشتباهید. بگید ببینم شما چه طور می تونید از نفر آخر سبقت بگیرید؟؟ (اگر شما از نفر آخر عقب تر باشید، خوب شما نفر آخر هستید و از خودتون می خواهید سبقت بگیرید؟؟؟؟)
 
شما در این مورد خیلی خوب کار نمی کنید، نه؟
 
سوأل سوم:
ریاضیات فریبنده!!!  این سوأل رو فقط ذهنی حل کنید. از قلم و کاغذ و ماشین حساب استفاده نکنید.
 
 
 
 عدد ۱۰۰۰ رو فرض کنید. ۴۰ رو به اون اضافه کنید. حاصل رو با یک ۱۰۰۰ دیگه جمع کنید. عدد ۳۰ رو به جواب اضافه کنید. با یک هزار دیگه جمع کنید. حالا ۲۰ تا دیگه به حاصل جمع، اضافه کنید. ۱۰۰۰ تای دیگه جمع کنید و نهایتاً ۱۰ تا دیگه به حاصل اضافه کنید. حاصل جمع بالا چنده؟
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
به عدد ۵۰۰۰ رسیدید؟ جواب درست ۴۱۰۰ است.
باور ندارید؟ با ماشین حساب حساب کنید.
مشخصتاً امروز روز شما نیست. شاید بتونید سوأل آخر رو جواب بدید… تمام سعی خودتون رو بکنید. آبروتون در خطره!!!
 
 
 
 
 اینم آخریش!!!!!
 
پدر ماری، پنج تا دختر داره: ۱-Nana  ۲- Nene  ۳- Nini  ۴- Nono. اسم پنجمی چیه؟
 
                                                                      
 
 
 
 
 
 
 
جواب: Nunu؟
 
 
 
 
 
 
 
نه! البته که نه. اسم دختر پنجم ماری هستش. یک بار دیگه سوأل رو بخونید.
 
 
 
 
  
 
 
دوتا ساعت شنی داریم یکی ۳ دقیقه را محاسبه میکند و یکی ۷ دقیقه را ما میخواهیم ۸ دقیقه را حساب کنیم.
 
توجه کنید ما مستقیم زمان ۸ دقیقه را میخواهیم نه اینکه بشینین ۱ ساعت جمع و کم کنید تا ۸ دقیقه بشه .یعنی از وقتی که هر کدام از این ساعت شنی ها را فعال کردین زمان ۸ دقیقه شما شروع میشود و باید ۸ دقیقه را محاسبه کنید.
.
.
.
.
.
.
جواب رو همینجا اعلام کنید.
.
.
.
.
.
.
.
.
 
 
 
 
هر دوساعت را به کار میندازیم بعد از سه دقیقه ساعت اولی را برمیگردونیم بعد از سه دقیقه دیگر دوباره ساعت اول را برمیگردانیم( در مجموع شش دقیقه شده است ) حالابعد از یک دقیقه زمان ساعت دوم تمام میشود و زمان ساعت اول نیز یک دقیقه گذاشته است آن را برگرداننده حالا یک دقیقه گذاشته ساعت اول که به پایان یرسد با هفت دقیقه ساعت دوم میشود هشت دقیقه …
( ۸=۱+۷)
 
 
 
 
جواب رو نخونین ببینین میتونین جواب بدین.
نکته ی انحرافی هم نداره.
سوال:
۱۰ تا جعبه قند داریم.
هر جعبه از ۱۰۰۰ حبه قند تشکیل شده.
وزن هر حبه قند ۱۰ گرمه.
این وضعیت تو همه جعبه ها همین طوریه ولی فقط یکی از جعبه ها حبه هایی با وزن ۹ گرم داره.
یه ترازو داریم که یه بار مصرفه. یعنی فقط میشه یه بار با اون وزن کرد و بعد از اون دیگه از کار می افته.
می خوایم با استفاده از این ترازو و تنها با یک بار وزن بفهمیم کدوم جعبه وزن کمتری داره.
حالا چیکار کنیم؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مطمئنی میخوای جواب رو ببینی؟
باور کن جواب داره ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
. یعنی تسلیم شدی
.
.
.
.
.
.
.
پس ببین
ابتدا جعبه ها را شماره گذاری می کنیم : جعبه ۱ و جعبه ۲ و جعبه ۳ و جعبه ۴ و ….. تا جعبه شماره ۱۰
سپس از هر جعبه به تعداد شماره جعبه ، حبه قند برمی داریم ، مثلا از جعبه اول یک حبه قند و از جعبه دوم ۲ حبه قند و از جعبه سوم ۳ حبه قند و …….
جمعا ۵۵ حبه قند می شود، قاعدتا به وزن ۵۵۰ گرم
سپس این مجموعه را با ترازو وزن می کنیم.
فکر کنم دیگه بقیش واضح باشه
هر مقدار گرمی که از ۵۵۰ گرم کمتر باشد برابر با شماره جعبه ای است که حاوی حبه قند های ۹ گرمی می باشد.
دیدی گفتم جواب داره ..!!!! هی عجله کردی!!! مطمئنم اگه یه کم روش فکر می کردی تو هم به راه حل مسئله پی می بردی
 
 
 
 
 
 
پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 1:43 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی

 

به یارو میگن : 2*2 چند می‌شه؟ میگه: 5 تا! می‌گن: برو بابا، 4 تا میشه! میگه: آخه من از یه راه دیگه رفتم
 
با کلی شوق و ذوق رفتم خونه ، میگم پدر جان استادمون گفت بین همه ی کلاس ها من بالاترین نمره رو گرفتم ! میگه : ببین دیگه بقیه چقدر خنگن !!!
 
تو صف نانوایی بودم یارو اومده میگه آقا اینجا صف نانواییه؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ داریم قطار بازی میکنیم هوهو چی چی !
 
۷ ﺑﺎﺭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻫﻢ بگو “ﭼﺴﺐ , ﭼﯿﭙﺲ , ﺳﺲ؟”
 
 
یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, :: 19:33 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی

 چهار حکایت خواندنی از بهلول

 
روزی بهلول به حمام رفت، ولی خدمتکاران حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن طور که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند.

با این حال بهلول وقت خروج از حمام ده دیناری که به همراه داشت یک جا به استاد حمام داد.

کارگران حمامی چون این بذل و بخشش را بدیدند، همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی نمودند.

بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت. ولی این دفعه تمام کارگران با احترام کامل او را شستشو نموده و بسیار مواظبت نمودند. ولی با اینهمه سعی و کوشش کارگران، بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آنها داد.

خدمتکاران حمامی متحیر گردیده پرسیدند: سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟

بهلول گفت:مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتری های خود را بکنید !!!

 



یک روز عربی ازبازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد !

هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی !!!

مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ...

بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذاي تو خورده است؟

آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است.

بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد وبه زمین ریخت وگفت : ای آشپز صداي پول را تحویل بگیر.

آشپز با کمال تحیر گفت :این چه قسم پول دادن است؟

بهلول گفت مطابق عدالت است : کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند !

 



فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: بشکن و بخور و برای من دعا کن.

بهلول گردوها را شکست ولی دعا نکرد.

آن مرد گفت: گردوها را می خوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم!

بهلول گفت: مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است...!

 



شخص تنبلي نزد بهلول آمده و پرسيد :

مي خواهم از كوهي بلند بالا روم مي تواني نزديكترين را ه را به من نشان دهي؟

بهلول جواب داد: نزديكترين و آسانترين راه : نرفتن بالاي كوه است !!!
 
 
 

 
کشکول شیخ بهایی
 
ندیم سلطان، حکیمی را به صحرا دید که علف می چید و می خورد. گفتش که:
 
اگر به خدمت شاهان درمی آمدی، نیازمندخوردن علف نمی شدی،
 
پاسخ داد: تو نیز اگر علف می خوردی، نیازمند خدمت شاهان نبودی.

 

 
 چند حکایت خواندنی از بایزید بسطامی

 

 

 

 
نقل است که گفت: «آن کار که بازپسین کارها دانستم، پیش از همه بود و آن رضای مادر بود...آنچه در جمله مجاهدات و ریاضات غربت می جستم، در آن یافتم که شبی مادر از من آب خواست. در کوزه و در سبوی آب نبود. به جوی رفتم و آب آوردم. مادر در خواب شده بود. شبی سرد بود. کوزه بر دست داشتم. چون از خواب درآمد، آگاه شد. آب خورد و مرا دعا کرد که دیده کوزه بر دست من فشرده بود. گفت: چرا از دست ننهادی؟ گفتم: ترسیدم که تو بیدار شوی و من حاضر نباشم...
*
نقل است که شیخ از پس امامی نماز می کرد. پس امام گفت: یا شیخ! تو کسبی نمی کنی و از کسی چیزی نمی خواهی. از کجا می خوری؟ شیخ گفت: صبر کن تا نماز قضا کنم، که نماز از پی کسی که روزی دهنده را نداند، روا نبود...
*
...گفت: در همه عمر خویش می بایدم که یک نماز کنم که حضرت او را بشاید و نکردم...گفتم: الهی من جهد کردم تا در خور تو بود اما نبود، در خور بایزید است. اکنون تو را بی نمازان بسیارند، بایزید را یکی از ایشان بگیر...
*
...و گفت: مرید را حلاوت طاعت دهند، چون بدان خرم شود ، شادی او، حجاب قرب او گردد.
*
و گفت: علامت آنکه حق او را دوست دارد آن است که سه خصلت بدو دهد. سخاوتی چون سخاوت دریا، شفقتی چون شفقت آفتاب و تواضعی چون تواضع زمین...
 
 
 
سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 14:22 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی

امروز دانش آموزان مدرسه با سلیقه و ابتکاری خاص جشنواره چای را برگزار کردند .

با تشکر از برگزار کنندگان جشنواره چای سنتی ( ارغوان ناصری فر ، پریماه نظرعلیان ، مهسا زارع ، زهرا ارجعی ، هدیه شاهمیری ، سارا احمدی ، کتایون ذبیحیان )

و با تشکر از برگزار کنندگان جشنواره چای ژاپنی (صنوبر نقاش زرگر ، پارمیس هدایتی ، یومیکا چراغی ، پریسا ناصربخت ، پارمیدا شاه محمدی )

برای دیدن عکس به ادامه مطلب بروید ...

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
شماره رمزی که به شما در مدرسه اعلام شده را وارد نمایید


ادامه مطلب ...
دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 2:1 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی

 
سه چیز در زندگی پایدار نیستند                        Three things in life that are never certain   

Dreams
رویاها

 
Success
موفقیت ها

 
Fortune
شانس
«»«»««»»««»»««»«»

 
Three things in life that, once gone, never come back
سه چیز در زندگی که وقتی از کف رفتند باز نمی گردند

 
Time
زمان

 
Words
گفتار

 
Opportunity
موقعیت

 
«»«»«»«»«»«»«»«»«»

 
Three things that destroy us
سه چیز ما را نابود می کنند

 
Arrogance
تکبر

 
Greed
زیاده طلبی

 
Anger
عصبانیت

 
«»«»«»«»«»«»«»«»

 
Three things that make humans
سه چیز انسانها را می سازند

 
Hard Work
کار سخت

 
Sincerity
صمیمیت

 
Commitment
تعهد

 
Three things in life that are most valuable
سه چیز بسیار ارزشمند در زندگی

 
Love
عشق

 
Self-Confidence
اعتماد به نفس

 
Friends
دوستان

 
«»«»«»«»«»«»«»«»«»

 
Three things in life that may never be lost
سه چیز در زندگی که هرگز نباید آنها را از دست داد

 
Peace
آرامش

 
Hope
امید

 
Honesty
صداقت

 

 

 
Happiness in our lives has three primary principles
خوشبختی زندگی ما بر سه اصل است

 
Experience of Yesterday
تجربه از دیروز

 
Use of Today
استفاده از امروز

 
Hope for Tomorrow
امید به فردا

 

 
Ruin our lives is the three principles
تباهی زندگی ما نیز بر سه اصل است

 
Regret of Yesterday
حسرت دیروز

 
Waste of Today
اتلاف امروز

 
Fear of Tomorrow
ترس از فردا

شنبه 13 اسفند 1390برچسب:, :: 23:23 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی

 

رئيس: خجالت نمي‌كشي تو اداره داري جدول حل مي‌كني؟ كارمند: چكار كنيم قربان، اين سروصداي ماشينها كه نمي‌ذاره آدم بخوابه!
 

 

 

 

 
 
تست فيزيك كنكور : سرعت نور چه قدر است؟  1- بد نيست  2- خوب
است  3- الحمدالله   4- تو خوبي؟
 
 
 
سپاس و ستايش دانشگاه آزاد را ، که ترکش موجب بي مدرکي است و به کلاس اندرش مزيد در به دري ، هر ترمي که آغاز مي شود موجب پرداخت زر است  و چون به پايان رسد مايه ضرر ، پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمي شهريه اي واجب ..... از جيب و جان که بر آيد ...... کز عهده خرجش به در آيد

 

 
 
يه پيرمرد چاخانه داشته خاطره تعریف میکرده، میگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، ‌البته سال چهل و نه که مثل الان نبود دو نفر خیلی بود
 
 
 
عروس ميره گل بچينه ، شهرداری ميگیرتش
 
 
 
يه نفر ميره جوراب فروشي ميگه آقا جوراب ميخوام فروشنده ميگه:مردونه ؟يارو دست ميده ميگه: مردونه
شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, :: 13:42 :: نويسنده : سایت پروین اعتصامی

 

به دوستم میگم دارم واسه چند روز میرم آبادان. میگه واسه کار داری میری؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه دماسنج خریدم دارم میرم تو دمای بالای 50 درجه تستش کنم
 
 
رفتم الکتریکی می گم آقا سه راهی دارین؟ میگه سه راه برق؟!!!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ سه راه آذری، دربست

 

یارو نشسته کنار خیابون نوک دماغش چسبیده به زمین. دوستم میگه : معتاده؟!
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخواد انعطاف بدنشو به رخ بکشه
 
تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم از شاگردت تایپ یاد بگیرم

 

با ماشین افتادیم ته دره یارو میگه زنگ بزنم آمبولانس بیاد؟
میگم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه مشکل درون خانوادست خودمون حلش می کنیم

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
پیوندهای روزانه
پيوندها

    تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مدرسه دخترانه پروین اعتصامی واقع در گوهردشت و آدرس parvinetesami.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.